با شمشير مياد ، صورت پوشيده
اعدامي از اعماق وجودش التماس ميكنه ،
ترس
مرگ
زجه
گوشت هر نظاره گري ريش ميشه ،
جلاد اما يه ديوار فلزيه ، تصميم گرفته شده
شمشير ميره بالاي سر
برق شمشير ،
فرود
تمام
آنچه در من ميگذرد...برچسب : نویسنده : marknote بازدید : 106 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:08
از صداي گريه خودم بيدار شدم ،
روحم بود ، داشت گريه ميكرد
حالا اسمشو هرچي كه بزاري ، روح ، ضميرناخودآگاه ، منِ برتر
اما من اصلا نفهميده بودم ، وقتي بيدار شدم ديدم نشستم ، چشمام خيس بود و صورتم پر اشك
داشتم هق هق ميزدم ،
جهنم ضربشو, زد به من !
روحم گريه ميكرد ،
و من نفهميده بودم ...
آنچه در من ميگذرد...برچسب : نویسنده : marknote بازدید : 108 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:08
ميدونو خالي كردمو بقيشو به دست خدا سپردم
خداوند به جاي من جدال خواهد كرد
انتقام خواهد گرفت !
آنچه در من ميگذرد...برچسب : نویسنده : marknote بازدید : 93 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:08
عطرت مرا مست كرد ، گفتي كه ميماني
چشمم به نگاهت بود ، دستت نوازش كرد
قلبي كه تورا هر شب تا صبح ستايش كرد
چشمان تو مرحم بود بر زخم منِ ويرانه
عشقت مرا كور كرد ، دل شد يه ديوانه
دلگرم نبودي تو ، انگار كه جانم رفت
لعنت به آن كَس كه از تو جدايم كرد
آنچه در من ميگذرد...برچسب : نویسنده : marknote بازدید : 104 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:08